ضرورت گذاراز تفکرتک قومی به اندیشه فرا قومی در افغانستان
                                                                        محمد عوض نبی زاده محمد عوض نبی زاده

پیوست به گذشته ........ …… ...... قسمت چهارم

افغانستان کشوریست کثیرالقومی بیش ازسی قوم و اتنیکهای بزرگ و کوچک در آن زیست دارند ومیتوان افغانستان را سرزمین اقلیت های قومی و اتنیکی دانست زیراهیچ یک ازاقوام به تنهائی خود نفوس اکثریت را درین کشور  تشکیل داده  نمیتواند . مردم افغانستان شامل  اقوام پشتون , تاجک , هزاره , ازبک , ترکمن , بلوچ ,ایماق ,پشه ئی , نورستانی , قزلباش ,  قزاق – قیرغیز – اویغور-عرب – بیات  وغیره میباشند که مولفه های نفوس این کشور ، محسوب میگردند .  چند گانگی های قومی، زبانی ومذهبی ازعناصر اصلی ساختار ملی درافغانستان می باشد. این عناصر، زمینه های دوام روحیه مشترک ملی را کم رنگ ساخته است. تأکید بر پایبندی های قبیله ای، پافشاری بر ارزشها و فرهنگ های قومی و مقدم شمردن پندارهای مذهبی بر آیین های همبستگی دینی وتابو ساختن نماد های قبیلوی به جای سمبل های ملی، از علایم آشکار نقصان روحی ملی بشمار می رود که ساختار موزاییکی را در واحد سیاسی افغانستان تبارزداده  ودرناکامی های اجتماعی وسیاسی، خویشتن خواهی ها ی قومی، بحران سازیهای ملی اکنون، تجلی پیدا کرده است. ناپختگی های سیاسی ، درجنگ های داخلی سه دهه گذشته به روشنی نشان داد که جاذبه های دروغین سیاست و گرایش نا بخردانه به احزاب سیاسی، جهادی وقومی عرصه  تعامل ملی را به شدت عمیقا متشنج نموده اند . ناکارآمدی نظام سیاسی وعدم توانایی آن درتوزیع عادلانه  درآمد ملی و تأمین نیازهای اقتصادی مردم، عامل اصلی گسترش بی اعتمادی وفقر درجامعه بوده است. فقر، فاصله  عمیقی میان نظام سیاسی و جامعه ایجاد کرده است. نظام های سیاسی درافغانستان هیچگاه خود را پاسخگو ی نیازهای اجتماعی ندانسته و نقش یک دولت ملی را درقبال خواسته ها و نیازهای اجتماعی شهروندان خود ایفا نکرده است. وحدت ملی طوری باید تعریف شود که همه دران جای خویش را پیدا نماید. چون وحدت ملی در خلاء بوجود نمی اید یک موضوع ذهنی و انتزاعی نیست  وحدت ملی یک فرایند اجتماعی است که در عینیت های جامعه و عینیت های ساختار حاکمیت تبلور پیدا می کند هر گاه تعریف دقیق از ساختار حاکمیت نداشته باشیم اگر تلفیق درست از فرهنگ ملی نداشته باشیم اگر بر خورد واقع بینانه و یا تعریف واقع بینانه از منافع ملی نداشته باشیم به وحدت ملی نخواهم رسید.وحدت ملی ترکیبی از دو واژه «وحدت» و«ملی» است معناي لغوي وحدت : "يكي بودن و يگانه بودن است". و با این برداشت از مقوله وحدت ملی ، روشن میگردد که وحدت ملی غیرازهمانند سازی است که در گذشته حاکمیت های استبدادی  با تفکر متحجر قبیلوی و با زور همه را در تحت حاکمیت قوم خاص در جغرافیای سیاسی واحد گرد آورده بودند و از وحدت ملی ، وسیله ساخته و رهبران جنبشهای آزادیخواهانه وعدالت طلبانه را بنام "دشمنان وحدت ملی " ترور فزیکی و شخصیتی نموده اند . ازآنجاکه زندان هیچ ایدیولوژی واندیشه ء برتری خواهی قبیلوی بهتر، شرینترومقدم ترازخودانسان به مثابه ارزش برترحیات انسانی نیست ،بایدحصارهای تنگ ایدیولوژی ها و گرایشات تک قومی  را شکست و آنرا شکل جدید بخشید.

 نظام دموكراسي به عنوان يك سيستم حكومتي كه دران رضايت مردم معيار مشروعيت حاكميت است ،که (( دموكراسي حكومت مردم ، توسط مردم وبراي مردم است ، توسط همه وبراي همه است )) .و اندازه دموكراتيك بودن يك حكومت به ميزان استقلال سه قوه – مجلس ، حكومت و قوه قضائیه بستگي دارد .اينك جامعه اي افغانستان ، که ‌دموكراسي را به عنوان يك نظام سياسي انتخاب نموده اند ، بوجود آمدن احزاب سياسي مطابق با معيارهاي درست ومنطقي ومطابق قانون اساسي ، يك نياز ضروري به نظر مي رسد . زيرا احزاب سياسي تجلي عيني وبيروني دموكراسي است . احزاب سياسي است كه میتواند  زمينه مشاركت سياسي تمام افراد جامعه را فراهم نموده واز انحراف حكومت از مسيرقانون ودموكراسي جلوگيري كند . احزاب سياسي جديد بايد با معيارهاي فراقومي ، فراجناحي وفرامذهبي باشند . احزاب جديد بايد دراصول با جناحها وگروهاي ذينفع تفاوت داشته باشد وتنها بهانه اي نباشند براي سرپوش گذاشتن روي فعاليت ها ي قومي ،‌گروهي ، مذهبي ومحلي . جامعه جهانی باید مطابق به اراده مردم افغانستان حرکت و عمل نماید. حق تصمیم گیری را به اراده مردم افغانستان بگزارند. دفاع از مردم، دیموکراسی، بازسازی، کمک به اطفال و زنان، ختم فاجعه انسانی، مردمسالاری و دفاع از حقوق انسان مطابق به میثاقهای بین المللی است.

در طول قرن ها ، قدرت در افغانستان مورد سبوتاژ قرار گرفته و بروز پدیده های منفی مانند انحصارگری ، برتری جویی و زور گویی ،عاملین قدرت یعنی مردم را از سهمگیری در حاکمیت و خواست های اجتماعی ، صنفی و سیاسی شان محروم ساخته و عوض قدرت  مردم , استبداد را مستقر ساخته اند. این پیشینة تاریخی شکلگیری قدرت در افغانستان ، در شراط کنونی نیز بی تاثیر بوده نمی تواند. حاکمیت ملی در چنین کشور کثیرالاقوام  به معنی حاکمیت همه ملیتها و اقوام بر سرنوشت سیاسی شان ، قابل تعریف بوده  که این حاکمیت در برابری حقوق سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی و فرهنگی آنان در حاکمیت ملی تبلور مییابد. مرجع حاکمیت , اراده و خواست مردم است که با متراکم ساختن رای شان در واقع اوتوریته ایجاد کرده و آنرا به شخص یا اشخاصی موقتا تفویض مینمایند که با تفویض این قدرت است که حاکمیت مشروعیت مییابد از آنجائیکه قدرت دولت ناشی  از متن اراده و رای مردم میباشد ویک دولت مقتدر و صاحب اوتوریته  باید از این قدرت در راستای خدمت به  صاحبان اصلی قدرت (مردم) و تامین منافع آنان کار گرفته و برای آنان پاسخگو باشد. تناسب اقوام میتواند  در گلستان رنگارنگ  اتنیکی  یک کشور و تامین حقوق حقه آنان با شرکت متناسب نمایندگان شان در ساختار حاکمیت سیاسی ،  تحکیم وحدت ملی بشمار میروند که همه آگاهانه در راستای تحقق اهداف مشترک و تامین منافع جمعی و حفظ امنیت عمومی ، در چوکات حاکمیت سیاسی واحد، تشریک مساعی مینمایند.در شرایط کنونی افغانستان  " آرزوی مشترک"  و" درد مشترک" در میان گروه ها و فعالین سیاسی  با وصف شعار های کلی  کاملا از هم متفاوت بوده و بنابرین یافتن " زبان مشترک"  در میان تمام نیرو های مطرح کار آسانی نیست. پس  زمینه ای ایجاد یک بیرون رفت مشترک که همانا" اتحاد و همبستگیست" دراینصورت سر دادن مکرر شعار "اتحاد و همبستگی "در شرایط مشخص امروز بیشتر به یک آرزو میماند!  عقب ماندگی اجتماعی و اقتصادی جامعه,استبداد, فقر و جنگ های تحمیلی  مفاهیم کلی و قبول شده ایست که از جانب تمام گروه ها و شخصیت ها بعنوان  "درد مشترک"ملی و همگانی مطرح  میباشد! اما  در رابطه به علل و عوامل آن تفاوت دیدگاه ها  از زمین تا آسمان وجود دارد , فعلا دو جریان فکری در درون حاکمیت در تقابل برای تصاحب قدرت در حا ل مبارزه اند، اولی: ائتلاف از ناسیونالیسم قومی مسلط و خد متگذاران امریکایی وغرب مطابق سنت همیشگی طرفدار« نظام ریاستی» تصا حب کامل قدرت، تحت نام اکثریت که در افغانستان همیشه قدرت از خاستگاه ملیت مطرح بوده، و دومی بنام ا صلاح طلب طرفدار « نظام پارلمانی » تنظیم گرایان در ائتلا ف با روشنفکران دموکرا ت میخواهند با استفاده از داعیهً برحق ملیتهای تحت ستم، بار د یگر زیر نام وانگیزهً دموکراسی و دفاع از منا فع مردم در خط قدرت قرار گیرند. برداشت های سیاسی  نسل کنونی مردم افغانستان بطور طبیعی  در سه دهه اخیر متاثر از ین سه اندیشه و تفکردولت های چپ و راست  و بنیاد گرای اسلامی هستند که این اندیشه های گذشته تا هنوز با سر سختی مقاومت دارند. متاسفانه دردودهه اخیر  میان روشنفکران کشور خطوط اندیشوی قومی برجستگی بیشتر یافته است  گرچه ظاهرا از جانب برخی از روشنفکران تلاش میشودکه تمایلات قومی خویش  را در زیر پوشیش  کلیمات  و افاده های سیاسی و اصطلاحات مدرن بپوشانند ولی در عمل اقدام قوم گرایانه ایشان برملا و افشا میگردند.

 در حالیکه اهدا ف و اعمال اکثریت این گروه ها با دموکراسی ومنافع ملی کاملا در منا فات است .کثرت احزاب سیاسی و گروه ها مربوط به دموکراسی نه بوده ، بلکه نمایانگر عقب مانده گی و گرایش های قبیلوی، قومی ومنافع فردی در نقاب خدمتگذاران مردم و ممثل شکلی دموکراسی کشور های ذینفع در افغانستان میباشند.برخی این گروه ها واحزاب در سرنوشت فعلی افغانستان سهیم بوده وفعلا هم درقدرت هستند با تغییر شعار ها، اهداف جدید و ترقی خواهانه نوید زندگی بهتررا به مردم  میدهند. اگر به برنامه ها و شعار های این سازمان های متفاوت دقت کنیم تعداد کثیری از وجوهات مشترک و هم آوازی کلی را می بینیم. اما هیچگاه هم ساز ویا همدل نبوده اند. برای پذیرش نیروهای مخالف اعم از دموکرات، ترقیخواه وملی تأکید دارند گاهی بر سر تقسیم قدرت در تقابل قرار میگیرند.گاهی ظاهراٌ یکدیگر را در بغل گرفته ولی شمشیر در نیام دارند تا در موقع لازم حریف را از صحنه سیاسی بیرون ویا بدنام کنند. جامعه افغانی تجربه سی ساله در رابطه با وحدت و اتحاد های گوناگون احزاب و گروه های چپ وراست را پشت سرگذاشته است ا ما در جهان  معمول است که برای برگرداندن ورق, و شکست حریف,  اپوزیسیون تمامی تلاش شانرا برای رسیدن به یک راه بیرون رفت مشترک متمرکز میسازند و طبیعتآ برای رسیدن به یک مخرج مشترک نیازمند یافتن  زبان مشترک , درد مشترک و آرزوهای مشترک میباشند, که اینکار فقط با محترم شمردن عقاید و نظریات همدیگر ممکن میباشد.!  قضاوت در مورد هرگونه خط فکری و بر نامه ها و اهداف شان بطور واضح و روشن  به مردم ارائه میگردد, اما متاسفانه کشور ما از این قاعده نیز بدلایل بالاکاملا مستثنی است .

از سوي برخي گروه ها ودسته هاي سياسي ؛ انتقادات كه بر دولت افغانستان وارد مي گردد آنست كه اين دولت بر رغم ناكار آمدي كه در عرصه عمل سياسي از خود به جا گذاشته است ، نتوانسته رسالت مدني خويش را در قبال ملت شدن اين اجتماع پراگنده ايفا كند،‌وامروز بر رغم گذر زمان ، شكاف هاي اجتماعي ازقبیل گرایش های قومی و مذهبی به طور سلیقه ای و تشریفاتی قبيله گرايي وقوم پرستي بيش از هر وقت ديگر خود نمايي مي كند، البته عكس العملي كه در قبال اين عمل دولت بروز يافته نيز به تشديد و خامت اوضاع افزوده واين تيغ دودم سرانجام بسياري از پيوند ها را قطع كرده ومردم را در خلاي يك تفكر ملي قرار داده است.در مجموع آنچه مي توان از اين وضعيت استنباط كرد، آنست كه انتخابات آينده با دشواري بيش از پيش مواجه خواهد بود، ونتايج غير قابل پيش بینی اي را به دنبال خواهد داشت. بعيد به نظر مي رسد كه ايجاد كنفرانس ها وسمينار هايی در اين ارتباط كارساز ومؤثر باشد، گرچه هر تلاشي مي تواند حد اقل درجهت حضور افراد واشخاص تلقي شود؛ وليكن آنچه از اوضاع فعلي كشور وبازيگران بين المللي حاصل مي شود؛ آنست كه چراغ سبز برخي سفارت خانه هاي خارجي شايد روزنه اي به سوي نتائيج قابل لمس باز كند، اما بسيار بعيد است كه نيروهاي خارجي بر اساس منافع مردم افغانستان گام بردارند وعناصر آزاد انديش را مورد تاييد قرار دهند. فرآیند انتخابات آینده  ء کشور در یک مسیر تعریف شده ، هدایت شونده و بشدت کنترل شده از طرف تمویل کنندگان خارجی آن طی طریق خواهد کرد،بنابرین برای مطرح بودن در عرصه سیاسی, تنها انتقاد از رژیم موجود  نمیتواند کار ساز باشد همچنان التماس جویی  برای حضور سیاسی طالبان و دیگر تروریستان، نیز موثریت لازم را نخواهد داشت.

تحولات سال های پسین در سطح جهانی و حصول تفاهم جامعهء جهانی دربارهء بازنگری مسألهء افغانستان که هفت سال پیش از امروز فرصتی را مساعد ساخت، تا برخی از نیروهای ملی و جامعهء جهانی برای حل بحران افغانستان دوشا دوش یکدیگر وارد میدان گردند و با استفاده از این فرصت نواقص و کاستی های فراوان، نصیب مردم ما گردید. اما کوتاهی در تأسیس یک ادارهء سالم و مدیریت مؤثر و خدمتگذار به مردم و بی برنامگی، امتیاز طلبی، ضعف و ناتوانی ادارهء موجود نه تنها فرصت به دست آمده تلف گردید، بلکه اجرای تعهدات دربارهء مشارکت سایر نیروهای ملی در حیات سیاسی و اجتماعی، بازسازی مؤسسات زیربنایی و زیر ساخت هاایجاد شغل، تقویت پولیس و اردوی ملی، مبارزه در برابر مواد مخدر، جرایم و جنایات سازمان یافته  انجام نگردیده است بعد از سقوط حکومت طالبان و در طی هفت سال اخیر انقطاب سیاسی  بر اساس تمایلات و گرایشهای  قومی در بین ا کثریت روشنفکران کشور ایجاد که باشدت تمام آن ادامه دارد. و تا هنوز راهی درازی در پیش روی جامعه افغانستان قرار دارد که این جامعهءک ثیرالقومی به ملت واحد تبدیل شوند و دولتی را تشکیل دهند که اراده و منافع قومی تمام اقوام کشور را تمثیل نماید . مردم افغانستان زمانی میتوانند شعار وحدت ملی را بدهند که درین کشور بی عدالتی های سیاسی – اجتماعی – فرهنگی و اقتصادی از میان بروند  و دولت بصورت واقعی از مردم صلاحیت خودرا اخذ نماید . برای پایان دادن به معضله افغانستان باید نخبگان سیاسی  اقوام گوناگون کشور با درک احساس مسولیت وطنی شان دست وحدت وهمدلی صادقانه را باهم دیگر داده وبرای استقرار صلح وامنیت گام های مشترک عملی را بردارند . با شکیبائی و مسولیت پذیری بیشتر  یکدیگر ر ا تحمل نمایند .و نگذارند که وطن ما بیشتر ازین تخریب گردد.

روی کردها :

- سایت کابل پرس زیرعنوان - افغانستان و سا زه های ناقص هویت ملی نويسنده: حمزه واعظی

-- سایت کاتب هزاره زیرعنوان اقــــوام ، عنـــصر اصـــلی "وحـــدت مـــلی نویسنده-" عباس "دلجو"

-   سایت آریائی زیرعنوان   انتخابات یا چرخیدن در دایره  خبیثه نویسنده :-    احمدشکیب حمیدی.

- سایت مشعل زیرعنوان. نگاه گذرا بر نهضتها و احزاب سیاسی معاصر افغانستان نویسنده :-  صاحب این قلم.

   -   یاد داشتهای صاحب این قلم .                  - 5  - ماه –اکتوبر– سال – 2008 – میلادی


October 6th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات